سمانه دور از چشم شوهرش ۸ سال با عباس بود تا اینکه ..!
اخبار 2548 روز پیش
بدون دیدگاه

سمانه دور از چشم شوهرش ۸ سال با عباس بود تا اینکه ..!

سمانه دور از چشم شوهرش ۸ سال با عباس بود تا اینکه ..!؛مردی که با یک زن شوهر دار دوست شده بود پس از گذشت هفت سال از این دوستی در جاده ورامین مرتکب قتل شد.

سمانه دور از چشم شوهرش ۸ سال با عباس بود تا اینکه ..!
رکنا:با یکدیگر وارد اتاق شدند. یکی همراه یک مامور مرد آمد و دیگری همراه یک مامور زن. حتی به صورت یکدیگر هم نگاه نمی کردند، انگار نه انگار که هفت سال از عمر خود را با یکدیگر سپری کردند. پس از لحظاتی سمانه را به اتاق دیگر بردند و ما نیز برای گفتگو با او همراه شدیم.

نام و سن؟

سمانه، ۳۴ ساله.

عباس هستم، ۴۰ سالمه.

سمانه خانم این طور که در پرونده شما آمده شما به مدت هفت سال با آقایی به نام عباس دوست بودید و این دوستی منجر به قتل شد، شما از کی با عباس آشنا شدید؟
من هفت سال پیش همان طور که گفتم در یک خانه ای سکونت داشتم که این آقا شماره آن را از قبل داشت. بعدا که فهمید من در آن خانه زندگی می کنم زنگ می زد و صحبت می کرد و من هم نادانی کردم، بچگی کردم، اصلا نمی شناختمش.

در ادامه بقیه ماجرا از زبان عباس را می خوانید.

دوستی شما به هفت سال پیش باز می گردد و از روزی شروع میشود که زنگ میزنی به خانه آن ها؟
او(سمانه) خودش شماره اش را به من داد و گفت این شماره خانه ماست.

در ادامه سمانه ماجرا را تعریف کرد.

با خواهر عباس دوست بودم و آرایشگاه می رفتم و خیاطی های مرا انجام می داد.

چند وقت بود که با خواهر عباس دوست بودی؟
هفت سال بود.

این طور که در پرونده ات خواندم فال می گرفت، درست است؟
بله فال پاسور می گرفت.

تو به این چیزها اعتقاد داشتی؟
نه زیاد، گاهی اوقات می گرفتم.

چی شد علی رغم اینکه متاهل بودی تصمیم گرفتی با عباس دوست بشوی؟
بچگی کردم، در زندگی خود خیلی سختی کشیده بودم.

پس کمبودهایی داشتی که می خواستی با این دوستی آن را برطرف کنی؟
بله.

ادامه گفتگو با عباس:

آقا عباس، این درست است که سمانه برای رمالی و فالگیری پیش خواهر شما می رفته است؟
نه، دروغ می گوید.

یعنی اصلا خواهر شما را نمی شناخته؟
خواهر مرا این دم آخری شناخت. شاید می شناخته اما این طور که گفته پیش او می رفته نه درست نیست.

شما از اول میدانستید سمانه متاهل است؟
بله.

ادامه گفتگو با سمانه.

دست و بالمان خالی بود، این آقا(عباس) خیلی به ما لطف می کرد.

می شود از لطف های او برایمان بگویی؟
بارها شده بود که پول نان هم نداشتم، هیچ چیز نداشتم ولی این آقا کمکم می کرد و هیچ انتظاری از من نداشت.

سمانه خانم او شوهرت هم می شناخت؟
بله، سلام علیک داشتند.

ادامه گفتگو با سمانه:

چه چیزی باعث شد که قبول کنی با یک خانمی که متاهل است دوست شوی؟
صحبت های خانم.

یعنی چه؟ بیشتر توضیح بده؟
سکوت.

این طور که من شنیدم سمانه مشکل های زیادی در زندگی شخصی خود داشته و تو به او کمک می کردی و قصدت ازدواج با او نبوده.
زمانی که کمک می خواست و در تنگنا قرار می گرفت، زنگ میزد و من نیز به او کمک می کردم، پولی هم که به او می دادم از او می گرفتم و خودش می آمد می داد اینگونه نبود که روی حساب زرنگی ببرد.

به چه حسابی این کمک ها را می کردی؟
روی حساب آشناییمان، و اینکه شوهرش نیز فامیلم بود، دست و بالشان خالی بود، اگر داشتم کمکشان می کردم اما اگر نداشتم کمکشان نمی کردم و می گفتم ندارم.

ادامه گفتگو با سمانه:

او در مورد خانواده اش گفت: هیچ وقت با من حرف نزدند و هیچ وقت نخواستند درد دل هایم را بشنوند، هیچ وقت کسی از اوضاع زندگی من نپرسید، چون همیشه می خندیدم، اما یک بار کسی نگفت که در زندگیت مشکلی داری یا نداری اما زمانی که این آقا آمد اولین سئوالی که پرسد این بود که در زندگیت کم و کسری داری؟

این آقا متاهل بود یا مجرد؟
این آقا متاهل بود و دو بچه داشت، اما همسرش مشکل داشت.

ادامه گفتگو با عباس:

خودت هم این طور که شنیدم از همسرت طلاق گرفتی، درست است؟
بله، بچه ها هم با مادرشان زندگی می کنند.

احساس نمی کنی که بخاطر اینکه همدمی داشته باشی با سمانه دوست شده بودی؟
نه، شخصی در زندگیم بود که می خواستم با او ازدواج کنم.

ادامه گفتگو با سمانه:

هفت سال پیوسته دوست نبودید، درست است؟
بله.

یعنی چه؟
مثلا این آقا دو سال قهر می کرد و می رفت.

این قهر کردن ها بخاطر چه بوده است؟
مثلا من به حرفش گوش نمی دادم چون نمی گذاشت به خانه خواهر و پدرم بروم و رابطه مرا با همه قطع کرده بود.

دلیل او برای این کار چه بود؟
می گفت نباید بروی و نباید با خواهرانت صحبت کنی.

انتهای این ماجرا فکر نمی کردی همه چیز مشخص شود؟
هزار بار گفتم من دیگر نمی خواهم ادامه بدهم اما مرا تهدید می کرد.

شوهر شما در آن زمان مانعی برای این آقا محسوب می شد و در این پرونده ها افراد دنبال این هستند که آن مانع را حذف کنند، من می خواهم بدانم شما دنبال این نبودید؟
نه اصلا.

پس در این رابطه دنبال چه بودید؟
من می خواستم رابطه خود را قطع کنم، اما همیشه تهدیدم می کرد و می گفت می کشمت

ادامه گفتگو با عباس:

این رابطه چرا هفت سال به درازا کشید؟
زمانی که قطع رابطه کردیم، سمانه می گفت برادر ندارد و کسی را ندارد تا به او کمک کند و از من خواست که اگر زمانی از من کمک خواست از او دریغ نکنم.

ادامه گفتگو با سمانه:

چه شد که مقتول پرونده با شما تماس گرفت؟
این آقا شماره مرا نداشت، چون دوست صمیمی خانواده ام بود، گفت می خواهم به خانه شما بیایم و زمانی که من گفتم شوهرم خانه است گفت پس نمی آیم، من ماجرا را به عباس گفتم، چون کس دیگری را نداشتم هر اتفاقی برایم می افتاد به او می گفتم.

سمانه خانم می گویی هیچ کسی را نداشتم اما شما همسر داشتی؟
به همسرم هم زنگ زدم و گفتم، گفت فردا می آیم و پیگیری می کنم،

ادامه گفتگو با عباس:
زنگ زد با بغض و گریه و گفت ایمان مرا تهدید کرده و گفته اگر امشب پیش تو نیایم آبرویت را می ریزم، من گفتم به شوهرت زنگ بزن، گفت هر چقدر زنگ می زنم جواب نمی دهد، گفتم با برادر شوهرت تماس بگیر، گفت برادر شوهرهایم نیز تلفن را جواب نمی دهند، این طور که گفتم من می آیم.

سمانه خانم گفتند که شما اصرار کردی تا با مقتول قرار بگذارد، توضیحی داری؟
نه غیرممکن است، دروغ می گوید.

ادامه ماجرا از زبان سمانه:
عباس آقا زنگ زد و به او گفتم ایمان نمی آید، به او گفتم نیاید، گفت اگر نیاید بلایی بر سرت می آورم که دیگر هیچ وقت رنگ هیچ چیز را نبینی، خیلی تهدیدم کرد و زمانی که آن اتفاق افتاد من هیچ اطلاعی نداشتم.

زنگ زدی به ایمان گفتی همسرم نیست بیا خانه؟
بله گفتم بیا.

ادامه ماجرا از زبان عباس:
من خصومتی با ایمان نداشتم که بخواهم بگویم ایمان را بکش به خانه ات.

ادامه ماجرا از زبان سمانه:

با این شرایطی که برایت پیش آمده فکر می کنی انتخاب درستی کردی؟
نه.

الان اگر زمان به عقب بازگردد چه می کنی؟
هیچ وقت اشتباهاتم را تکرار نمی کنم.

گفتی یک فرزند داری؟
بله.

دختر است یا پسر چند سال دارد؟
دختر، چهار سال.

ادامه ماجرا از زبان عباس:
اشتباه کردم، به حرف یک زن زندگیم تباه شد.
این پایان ماجرای پرونده قتلی بود ساعت ۱۲ شب ۱۸ تیرماه امسال در جاده ورامین – منطقه عباس آباد – زیر پل عابر پیاده، رخ داد.
با حضور مأموران در محل و انجام بررسی های اولیه مشخص مردی ۳۰ ساله، پشت فرمان خودرو پراید شخصی اش از ناحیه گردن و سینه مورد اصابت ضربات جسم قرار گرفته و به قتل رسیده است.
این فرد ایمان بود، کسی که توسط عباس و به ضرب چاقو به قتل رسید. نهایتا با ارائه ی دلایل و مستندات غیرقابل انکار، سمانه به معاونت در ارتکاب جنایت و طرح پیشنهاد کشتن مقتول به عباس اعتراف کرد.

 

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه اشخاص مدیر، نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *