اخبار 286 روز پیش
بدون دیدگاه

روزی، روزگاری با پیراهنی همیشگی، تو در اورنج کانتی خواهی رفت…

دلتنگی… دلتنگی… و باز هم دلتنگی. دلتنگی یعنی افسوس گذشته. حسرت روزهایی که شوربختانه دیگر طلوع نخواهند کرد.


نوشته:محمد علی پور

لحظات نابی که گویی مدام از آدمی دورتر و دورتر و کمرنگ تر و کمرنگ تر می شوند…. و چقدر امروز دلتنگم!. دلتنگ چهره ای خاص و تیپیک با آن موهای شلال و محاسن هنری که خواه ناخواه نمایی از اسلاوی ژیژک را یادآوری میکرد. شور و حرارتی مثال زدنی که با حرکات ریتمیک دستها تبلور بیشتری می یافت. مخلوقی دوست داشتنی که معجونی از شهرسازی، اقتصاد، فوتبال و سینما بود. اعجوبه ای که نخستین بار در مسابقات جام ملتهای اروپای سال 2004 بود که در قاب جادویی ظهور کرد، اما نه در کالبد نویسنده ستون جادوی خیال ماهنامه فیلم بلکه در قالب کارشناس فوتبال. در کنار پیردیری چون امیرخان حاج رضایی. اندیشمندی که بیان شیوا، دانش تحسین برانگیز و خاطرات شنیدنی اش از دنیای مستطیل سبز همه را مسحور کرد و خط بطلانی بر فرضیه نادرست جدایی فوتبال از سینما کشید. اما رویا پردازی او به همینجا ختم نشد، اوج گرفت و اوج گرفت، در وادی پرده نقره ای و پر هیاهوی فوتبال گام برداشت و گام برداشت، نوشت و‌نوشت، گفت و گفت و خواند و خواند و بعدها با نگارش و ترجمه آثار متعددی در این دو حوزه پر مخاطب تسلط و خاص بودنش را به رخ همگان کشید. و حالا… و حالا چرخ روزگار گردیده و گردیده و باز هم بیست و پنجمین آفتاب تیرماه طلوع کرده. همان تلخ روز لعنتی. همان طلوعی که برای همیشه غروبش شد. همان طلوعی که سرآغاز دلتنگی همه دلداده های فوتبال و سینه فیل ها نام گرفت. همان روز تراژیکی که به ما این تلنگر را زد که تو در کالیفرنیا و در اورنج کانتی خواهی رفت، خواهی رفت تا از روی سکوها نظاره گر پیکار گلادیاتورهای مستطیل سبز باشی تا روزی روزگاری دیگر با نیمکت داغت از حشمت مهاجرانی تا سر الکس فرگوسن و خوزه مورینیو برایمان حکایت کنی و در حالیکه در خیابان های خاطره انگیز قیطریه گام بر می‌داری به 325 بیندیشی و از پیش نویس پیراهن های همیشه، خوش تعریفی کنی. در این روز چهارمین ماه سال شاید از کنار ما رفته باشی اما و اما همیشه باز میگردی … همیشه به خاطر و قلب همه دوستداران خاطره بازت…
در دومین سالگرد پروازت از قفس غم انگیز دنیا، کتاب خاطراتمان را تورق میکنم و به واپسین پیام می‌نگرم … پیامی که نافرجام ماند و ماند تا به انبوه خاطرات دیگر بپیوندد و در این میان… و در این میان چه افسوسی عذاب آورتر از آنکه تمامی قاب های دو نفره به تاراج رفته و فقط و تنها فقط غباری از آن در ذهن خودنمایی می کنند…
روانت در آرامش استاد نازنین و رفیق مهربان …؛حمیدرضا صدر

 

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه اشخاص مدیر، نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *