چند شعر برگزیده برای محرم
اخبار امروز
بدون دیدگاه

چند شعر برگزیده برای محرم

این چند شعر  از شاعران کشور را آقای مهدی رضایی انتخاب کرده و برایمان ارسال کرده است.

عموی لاله‌ها بی‌تاب برگرد

فدای قامتت سیراب برگرد

جلوتر شب‌پرستان در کمینند

نمی‌خواهیم بی‌تو آب، برگرد
(شاعر:محمدحسین انصاری نژاد)


علقمه موج شد، عکسِ قمرش ریخت به هم
دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم

تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک
کیـسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم

تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از چشـمش
حیف از آن چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم

خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش کرد
او که افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم

قبـل از آنیـکه بـرادر بـرسـد بـالیـنش
پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم

به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین
عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم

کِتـف ها را کـه تکان داد، حسیـن افتـاد و
دست بگذاشت به رویِ کمـرش، ریخت به هم

خواست تـا خیمه رساند، بغـلش کـرد، ولی
مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم

نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد
خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم

تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید
نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم

بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود
آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم

(شاعر:حسن لطفی)


در بین این شب ها شب تو فرق دارد
چون بین ما اصلا تب تو فرق دارد

از پرچمی که روی دوشت فخر میکرد
معلوم شد که منصب تو فرق دارد

مثل علی مرد خدا مرد دعایی
در سجده یارب یارب تو فرق دارد

عباسیون را به بصیرت می شناسند
آقا اصول مکتب تو فرق دارد

تو پیر عشقی میر عشاق الحسینی
با کل عالم مذهب تو فرق دارد

با دست دادن عشق را اثبات کردی
طرز بیان مطلب تو فرق دارد

وقتی که زانو میزنی در پای محمل
یعنی رکاب زینب تو فرق دارد

در دست هایت آب بود اما نخوردی
از تشنگی زخم لب تو فرق دارد

وقتی به تو آقا به نفسی انت را گفت
در آسمان جبرئیل فورا مرحبا گفت

(شاعر:سید پوریا هاشمی)


جمال حق ز سر تا پاست عباس
به يكتايي قسم يكتاست عباس

شب عشاق را تا صبح محشر
چراغ روشن دلهاست عباس

اگر چه زاده ي ام البنين است
وليكن مادرش زهراست عباس

خدا داند كه از روز ولادت
امام خويش را مي خواست عباس

به شوق دست و سر ايثار كردن
ز طفلي خويش را آراست عباس

علم در دست،مشك آب بر دوش
كه هم سر دار و هم سقاست عباس

بنازم غيرت و عشق و وفا را
كه عطشان بر لب درياست عباس

هنوز از تشنه كامان شرمگين است
از آن در علقمه تنهاست عباس

نه در دنيا بود باب الحوائج
شفيع خلق در عقباست عباس

چه باك از شعله هاي خشم دوزخ
كه در محشر پناه ماست عباس
(شاعر نامشخص)

برچسب‌ها:

 
 

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه اشخاص مدیر، نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *