خاطرات وکیل شیرازی/ ماجرای مرد بیغیرت و انتشار فیلم خصوصی همسرش
زهره دانشجوی ترم آخر پزشکی بوده که با سعید آشنا می شود. بنا بر عرف خانواده ی زهره ، ارتباط این دو با اطلاع و تحت نظارت خانواده ها حدود شش ماهی ادامه داشته است.
محمد هادی جعفرپور
خبرآنلاین:جدی شدن رابطه موجب برگزاری مراسم خواستگاری در تعطیلات زمستانی دانشگاه و قرار عقد کنان برای فردای آخرین امتحان پایان ترم گذاشته می شود، به چشم بر هم زدنی پای سفره عقد محرم می شوند، آنقدر سریع که تا همین الان هم باور نمی کند که آن دختر سخت گیر و وسواس چطور حاضر شده به صرف چند ماه هم دانشگاهی بودن با سعید…
زهره:همون اولین روزی که پای سعید به دانشکده باز شد کاری کرد که همه شناختنش،زمان ورود به دانشکده ،نگهبان ورودی مانع ورودش شده بود و او هم به جای نشان دادن کارت دانشجویی با نگهبان دعوی مرافعه کرده بود،وقتی ما رسیدیم دست به یقه بودند و حراست وارد عمل شده بود.چند روز بعد حرف و گفت ورودی جدید داروسازی نقل بچه های دانشکده بود،بچه ها می گفتن دو سال آخر را انتقالی گرفته تا مدرکش و از دانشگاه شیراز بگیره،آقا زرنگ تشریف داره!همونقدر که سعید بین بچه های داروسازی دوست و رفیق نداشت منم بین پزشکی ها محبوب نبودم واین اولین وجه اشتراکی بود که نظرم را به سعید جلب کرد.دو سه ماهی بود که هر روز داخل کتابخونه می دیدمش تا اینکه ..
سعید:سلام خانم دکتر،خوبی؟ شرمنده که وقتتون می گیرم، من مهمون غریبه ی دانشکده هستم و کمتر دانشجویی تا امروز حاضر شده با من همکلام بشه،حتما مربوط به اتفاق اولین روز ورود به دانشکده است و فکر می کنن من آدم بی کلاس واعصاب خردی هستم.بی خیال ،علت دوری بچه ها ازمن مهم نیست اما اینکه شما چرا دوست و رفیقی نداری و کلا تنهایی برام جالبه،نکنه شما هم روز اول با حراست دعواتون شده؟
زهره: جمله اش با پوزخند معنا داری تمام کرد ومن با اخم و جدیت خاصی بهش گفتم:نظرتون و برا خودتون نگه دارید آقا. اگه من با کسی رابطه ندارم چون هیچ کدوم از بچه ها در شان وشخصیت خانوادگی ام نیستند.نمی دونم کجای حرفم خنده دار بود که با صدای بلند وسط سالن کتابخونه قهقه سر داد.انقدر جدی خندید که منم خنده ام گرفت….
هفته ی بعد با یک شاخه گل رز سر کوچه امون ایستاده بود و بدون مقدمه گفت:زهره جون سلام.مونده بودم چه کار کنم از طرفی ازش خوشم آمده بود و از طرفی هم ازاین همه راحتی و بی خیالی اش می ترسیدم…
وکیل:خانم میشه خلاصه تر بگید و برید سر اصل مطلب.
زهره:آره ببخشید توروخدا.آنقدر فضای دفترتون با این کتابخونه و گلخونه وآن عطر قهوه خاص و دیدنی است که کلا یادم رفته بود اینجا دفتر وکالت است.بله با همون شاخه گل رز خام سعید شدم،آنقدر خاطرخواه و دلباخته اش شدم که خودم بهش پیشنهاد ازدواج دادم !!ساعات و روزهایی که با سعید بودم اصلا متوجه گذشت زمان نمیشدم اما….
(از این لحظه به بعد صدای زهره با بغض و گریه شنیده می شد)
الان هر ثانیه اش برام یک عمر می گذره ، آنقدر سخت و تلخ که تا پای خودکشی هم رفتم!!آخه چطور ممکنه شوهری از زنش فیلم وعکس بگیره وبخواد پخش کنه؟!!
زهره:بله درست شنیدید،سعید از خلوت من و خودش چند تا عکس و فیلم گرفته وچند شب پیش پیام داد که یک هفته بهت فرصت می دهم تا یک میلیارد از بابات برام بگیری،اولش فکر کردم شوخی می کنه و سر به سرم میزاره ،اما وقتی جواب پیام و با تهدید و فحاشی داد متوجه شدم قضیه جدی هست وگفت:فکر کردی مغز خر خوردم بخوام خودم پابند تو کنم،یک هفته فرصتی که گفتم از همین الان شروع شد،فکر شکایت و دادگاه هم از سرت بیرون کن وگرنه…بعد از این سه نقطه ای که در انتهای پیامش بود5ثانیه فیلم برام فرستاد و نوشت:ببین از کل اتفاقات و خلوت هامون فیلم گرفتم.مختار هستی بین ریختن آبروی خودت و خانواده ات یا دادن پول یکی و انتخاب کنی!!
خلاصه پرونده:سعید دانشجوی ترم 4داروسازی بوده که به دلیل ساخت مواد مخدر در آزمایشگاه دانشکده از دانشگاه اخراج می شود.چند ماه بعد با جعل کارت دانشجویی ،خودش را جای یکی از دانشجوهای دانشکده داروسازی شیراز جا می زند و وارد دانشکده پزشکی شیراز می شود و شروع به تحقیق راجع به وضعیت مالی خانواده زهره می کند،بعد که متوجه موقعیت خاص خانواده زهره می شود نقشه نزدیک شدن به زهره را طوری طراحی می کند که زهره حاضر می شود با یک سکه بهارآزادی به عنوان مهریه به عقد وی درآید.یکی دو ماه پس از مراسم عقد بهانه گیری ها ی سعید شروع می شود تا آنشب که سعید با ارسال پیام پرده از خواسته و هدف اصلی اش در ازدواج با زهره بر می دارد.زهره موضوع را جدی نمی گیرد تا دیشب که مهلت تعیینی سرآمده و سعید برای نشان دادن جدی بودن قضیه اولین فیلم و عکس ها را برای زهره ارسال کرده است،در چنین شرایط همراهی و حضور خانواده کمک موثری است اما پدر زهره آنقدر از اهمال و ندانم کاری های دخترش دلگیر و خسته شده بود که علی رغم اصرار من حاضر به کمک نشدند و خیلی راحت و بدون کمترین آینده نگری گفتند:جناب وکیل فکر کن این خانم خانواده ای ندارد!موقعیت پرونده به شدت خاص و عجیب بود،موقعیت اجتماعی-خانوادگی زهره همراه با عقبه و وضعیت لاابالی گری سعید نتیجه ای جزسنگینی و خاص بودن پرونده برایم نداشت،حساسیت موضوع به حدی بودکه یک تصمیم اشتباه برابر می شد با تباهی آینده ی موکل.روی کاغذ وبنا بر کتاب قانون،در شرایط متعارف بهترین تصمیم شکایت از سعید و تحت تعقیب قرار دادن وی بود. اما شرایط برای زهره متعارف و معمولی نبود.تطبیق و برآوردعواقب وآثار مخرب انتشار عکس و فیلم های زهره با تبعات مجازات احتمالی سعید به هیچ وجه قابل مقایسه نبود.لذا می بایست راهکاری پیدا می کردم تا پیش از هر اتفاقی از عدم انتشار عکس وفیلم ها مطمئن می شدم.تنها فکری که به ذهنم رسیده بود دسترسی به گوشی سعید و پاک کردن فیلم ها بود اما چطور؟همیشه راحت ترین کار بهترین راهکار نیست،وگرنه خیلی ساده و راحت می شد کسی را اجیر کرد تا گوشی سعید را….اما حتی فکر کردن به چنین راهکاری در قاموس قانون و وکالت نکوهیده و نادرست است.چالش های پرونده زهره در شرایط عادی قابل حل بود اما گذشت زمان پاشنه آشیل پرونده بود و هر یک دقیقه که می گذشت شرایط بحرانی تر می شد لذا بهتر دیدم بدون فوت وقت تصمیم بگیرم.به زهره گفتم با سعید تماس بگیرد و قرار پرداخت پول را برای سه ،چهار روز آینده بگذارد.با اصرار زهره ،سعید قبول کرد تا دو روزآینده صبر کند وگرنه…
زهره را تا در خروجی بدرقه کردم وقرار شد فردا صبح اول وقت دفتر دادستان وی را ببینم.با رفتن زهره شروع کردم به تنظیم شکواییه و بنا براطلاعات زهره که مطمئن بود فیلم و عکس ها روی گوشی سعید هست، ضمن شرح عواقب و حساسیت موضوع ،مستند به ماده764تا768قانون مجازات(جرایم رایانه ای) از دادستان تقاضا نمودم طی دستوری نسبت به توقیف گوشی سعید پیش از شروع تحقیقات و احضار وی اقدام شود.
دادستان با بررسی عکس و فیلم ارسالی سعید روی گوشی زهره طی دستوری به بازپرس بنا بر مقررات ماده94به بعد قانون آیین دادرسی کیفری دستور جلب بدون احضار متهم وتوقیف گوشی سعید را صادر کردند.از دفتر بازپرس با افسران پلیس فتا هماهنگ شد تا در جلسه ملاقات زهره و سعید به طور نامحسوس حضور داشته باشند…
با هماهنگی افسران فتا محل ملاقات سعید و زهره مشخص شد و طبق آموزش و برنامه تعیینی کارشناسان فتا،زهره مکان و ساعت قرار را به سعید اعلام کرد.به زهره تذکر داده شده بود که هیچ اصراری به پاک کردن فیلم و عکس ها نکند و صبر کند تا سعید خودش راجع به این موضوع صحبت کند تا کوچکترین شکی نسبت به موضوع نکند.حدود یک ربع از زمان قرار می گذشت که گوشی زهره زنگ خورد وچند لحظه بعد زهره راهی شد از رفتار زهره مشخص بود که سعید مسیر وی را تعیین می کند!!بالاخره پس از نیم ساعت پیاده روی سعید و زهره کنار هم دیده شدند،سعید بدون معطلی کیف زهره را از دست وی قاپید … که افسران فتا وارد عمل شدند…
بنا بر مستندات موجود پرونده در دادسرا خیلی سریع به صدور کیفرخواست منجرو سعید به استناد ماده669 (اخاذی وتهدید) و742(هتک حیثیت رایانه ای )قانون مجازات اسلامی مجرم شناخته و پرونده جهت صدور حکم از دادسرا به دادگاه کیفری ارسال شد.
* وکیل پایه یک دادگستری
نظرات کاربران