ماجرای خانم های مسافر ایرانی و روسری و مانتوهایی که از تنشان جدا می شوند
اخبار 2381 روز پیش
بدون دیدگاه

ماجرای خانم های مسافر ایرانی و روسری و مانتوهایی که از تنشان جدا می شوند

محمد مهاجری:

ساعت پرواز طبق بلیت،2بامداد است.اما روی بوردهای فرودگاه 1:55 درج شده. حدود 2ساعت و نیم قبلش می رسم فرودگاه.

ماجرای خانم های مسافر ایرانی و روسری و مانتوهایی که از تنشان جدا می شوند

در صف طولانی گیت های بازرسی ، دنبال اعضای تیم می گردم ، اما هیچکدامشان به چشم نمی آیند. قرارمان حضور در برابر گیت های شرکت هواپیمایی ترکیش ایر است اما این صف طولانی حتما باعث بدقولی ام می شود.آن وقت شب برای دیرکردنم نمی توانم بهانه ترافیک بیاورم ،بنابراین قید توجیه آفریدن را می زنم و تصمیم می گیرم اگر مورد پرسش قرارگرفتم حرف را عوض کنم !

عذاب وجدانم بابت این تاخیر، خیلی طول نمی کشد وقتی متوجه می شوم یکی دیگر از اعضای تیم، از من هم دیرتر می رسد و شرمندگی ناشی از تاخیر در برابر 4نفری که بموقع رسیده اند بین دونفری که دیر آمده ایم تقسیم می شود.

او هم مثل من بهانه ترافیک ندارد اما چه می شود کرد که او گرفتار 2 دختری شده که به قول خودش همیشه قبل از سفر،کلی باید برای توجیه کردنشان وقت بگذارد و قول و وعده بدهد تا از دست2 فرزند شیرینش نجات پیداکند! البته این تنها دلیل تاخیر نیست. راننده “اسنپ” هم مقصر است که زورش می آمده پایش را روی گاز ماشین بفشارد و …

***

با حدود نیمساعت تاخیر،ایرباس شرکت هواپیمایی ترکیه، از روی باند جدا می شود.بعضی از خانم های مسافر،طبق معمول پروازهای خارجی، روسری هایشان عقب و عقب تر می رود. بعضی هاشان هم البته اصرا داررند با سرعت بیشتری، مانتوشان را همراه هویت ایرانی شان از خودشان جدا کنند و بچپانند توی ساک دستی شان و چندساعت مدت پرواز را با لباس راحت تری سپری کنند.هوای داخل کابین هواپیما آنقدر گرم نیست که برای مقابله با آن به لباسهای خیلی راحت!نیاز باشد اما چند نفری ترجیح می دهند لباسهای راحت تر خودشان را هم به نمایش بگذارند! خانمی که در صندلی مجاور من،در آنسوی راهرو نشسته ،و خودش هم البته روسری اش را فعلا روی شانه اش انداخته، با لحنی تمسخرآمیز ،یکی از “راحت پوش”هارا نشان می دهد و به خانم میانسال همراهش می گوید :دختره رو می بینی جوگیرشده؟لااقل به سلامتی خودت رحم کن”. حرف این خانم دقایقی بعد، بیشتر برایم معنا پیدا می کند . یعنی آن هنگام که “همسفر راحت پوش” در خواست پتو می دهد آن هم نه یکی. دوتا!

***

قابل حدس بود که هوای استانبول بارانی باشد. تکانهای نسبتا شدید هواپیما در طول ساعت ساعت پایانی پرواز، از هوای ناپایدار خبر می داد. این وضع هوا موجب شد هواپیما در حالی که با فاصله کمی از زمین قرار داشت به طور ناگهانی ارتفاع بگیرد و حدود 10-12 دقیقه بعد، مجددا روی باند بنشیند.

***

وارد سالن ترانزیت می شویم و یک راست می رویم سراغ نمازخانه. اما دغدغه مان برای اتصال به اینترنت ، کمتر از نماز خواندن نیست! 2-3ساعتی را که باید منتظر پرواز به سمت پایتخت تونس باشیم، مگر می شود بدون اینترنت سپری کرد؟ اعتیاد لعنتی به این فناوری باعث می شود زرنگ ترهای تیم، وای فای فرودگاه را کشف کنند و با هر زحمتی شده، خماری ناشی از چندساعت ترک اینترنت را از سر بیرو ن کنیم و نشئه شویم. بماند که یکی از دوستان گروه، که نداشتن اینترنت ،اساسی کلافه اش کرده، با استفاده از “رومینگ تلفن همراه” و با شماره ایرانی اش به اینترنت وصل شود و به قول خودش دستیابی به”ماده مخدر اینترنت” برایش50هزارتومان آب بخورد.

***

پرواز استانبول به تونس هم با ایرباس 320صورت می گیرد. اما با پرواز تهران استانبول تفاوتهایی دارد. یکی اینکه این هواپیما باندازه قبلی شیک نیست، دوم اینکه در آن از “همسفران راحت پوش” خبری نیست و سوم اینکه به اندازه ای صندلی خالی وجود دارد که می توانم به لطف اینکه بلیت ردیفهای آخر نصیبم شده، سه تا صندلی خالی کنار هم را یکی کنم و از آن برای یک خواب راحت تر استفاده کنم. و چه باک که بدلیل نزدیک بودن محل استقرار مهماندارها،سروصدای شان که برای مسافرها صبحانه تهیه می کنند،لحظه ای قطع نشود. درست مثل وقتهایی که در خانه قصد خوابیدن می کنم و اعضای خانواده همه تلاش شان را می کنند تا با ایجاد سروصداهای گوشخراش در آشپزخانه یا بلندکردن صدای تلویزیون، حالی ام کنند که “تک خوری” در خانه ممنوع است و اگر قرار به استراحت است این حق باید برای همه محفوظ باشد!

با این همه، همین خواب ناآرام هم از بذله گویی های اعضای تیم، که مرتبا برای تجدید وضو از جلوی صندلی من عبور می کنند در امان نمی ماند و آن را به “end class” با صندلیهای فرست کلاس جلوی هواپیما مقایسه می کنند.

***

در فرودگاه تونس، یکی از اعضای خوش برخورد و با محبت سفارت ایران،منتظرمان است. اما در میان حرفهای شیرینش، این خبر که:” همین جا – در فرودگاه – یک سیمکارت تحویلتان می شود که بسته اینترنت هم دارد” بیش از موضوعات دیگری که می گوید،کیفورمان می کند!

به وقت تونس حدود 9ونیم بامداد رسیده ایم و اختلاف ساعت نشان می دهد که اگر در تهران بودیم صدای اذان را می شنیدیم. اذانی که صدایش،گویی از بلندگوهای مساجد پرتعداد پایتخت تونس پخش نمی شود.

***

بعداز ظهر فرصتی است برای سرزدن به بازار قدیمی شهر که البته بدلیل تصادف با یکشنبه تعطیل است اما پای مان به یک چایخانه سنتی که بالای بام ساختمانهای بازار قرار دارد باز می شود. اینجا هم مثل خیلی از کشورهای عربی، برای اینکه برایت چای بیاورند استکان را حداقل تا نصف پر از شکر می کنند و بعد هراندازه که جا باقی ماند، استکان را با چای جوش خورده پر می کنند. تفاوت چایخانه بازار تونس این بود که داخل هر استکان،چند برگ نعناء هم ریخته اند. لابد برای اینکه طعم چای،قابل تحمل تر شود.

***

هنگام مغرب به مسجدی می رویم که نام”آمنه بنت ارقم ابن الارقم” بر آن حک شده و از این اسم به عوان یکی از صحابه رسول اکرم(ص) یاد شده. سر فرصت باید بگردم و سابقه اش را در بیاورم.

بیش از 100نفر در مسجد نماز می خوانند. هرچند معدل سنی نمازگزاران خیلی پایین نیست اما تعداد جوانها هم کم نیست. نمازگزارانی که پیرو مذهب مالکی و شافعی اند و برخی ازانها نحوه ایستادنشان به نماز با دستهای باز است.

***

شب هنگام با یکی از دوستان، برای دقایقی در خیابان مقابل هتل که گفته می شود به شکل و شمایل خیابان شانزه لیزه پاریس طراحی شده، قدم می زنیم و در بخشی از حرفهایمان، آنچه را در طول روز از میزبانمان در باره تونس شنیده ایم مبادله می کنیم. وقتی قدم زنان به مقابل سفارت فرانسه می رسیم و حفاظت نسبتا شدید آن را که از حضور پرتعداد سربازان و خودروهای نظامی – که حتی شامل زره پوش می شود- می بینیم، یاد جمله میزبانمان می افتیم که می گوید: مردم تونس از استعمار فرانسویها در کشورشان دل خوشی ندارند و فرانسویها بدلیل نگرانی از خشم مردم، ضریب حفاظت سفارتشان را بالا برده اند؛ هر چند در سالهای اخیر بیم حمله داعش هم بر حساسیت ها افزوده است”.

 

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه اشخاص مدیر، نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *